۱۳ آبانِ سال جاری بود که رهبر معظم انقلاب، در دیدار با دانشآموزان از «افول امریکا» سخن به میان آوردند. پدیدهای که البته در ادبیات حضرت ایشان، تازه نبود.
۱۳ آبانِ سال جاری بود که رهبر معظم انقلاب، در دیدار با دانشآموزان از «افول امریکا» سخن به میان آوردند. پدیدهای که البته در ادبیات حضرت ایشان، تازه نبود. «افول امریکا» را ایشان بارها در دههی ۷۰ نیز ذکر کردند. آیتالله خامنهای «حفظهالله» قدرت امریکا را به دو بخشِ قدرت نرم و قدرتِ سخت تقسیم میکنند. منظور از قدرت نرم امریکا، این است که سایر کشورها از این کشور حساب ببرند و قدرت نرم را نیز قدرتِ اقتصادی و نظامی تعریف میکنند و معتقدند هر دو قدرت امریکا روز به روز در حالِ افول است و امریکای امروز با امریکای زمان پیروزی انقلاب اسلامی، اصلاً قابل مقایسه نیست. نظریهی افول امریکا اگر پیشتر تنها از زبان مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) شنیده میشد، امروز نظریهپردازان امریکایی نیز در این مورد سخن میگویند.
فرانسیس فوکویاما، نظریهپرداز «پایان تاریخ» که امریکا را منتهی الیه تمدن معرفی میکرد، امروز از پایان امریکا سخن میگوید. کریس هجز، نویسنده و فعال سیاسی امریکا در این مورد میگوید: میبینیم که پدیدههای فلاکتبار و آسیبهای اجتماعی در حال گسترش است و این همان پدیدهی سقوط امپراطوری امریکاست. این سقوط دارد اتفاق میافتد و اینبار دیگر نخبگان حاکم، برنامهای برای مقابله با آن ندارند. نوام چامسکی، نظریهپرداز معروف امریکایی میگوید در روزگاری که دیگر رهبری امریکا در جهان از دست رفته، رفتارهای ترامپ به منزویتر شدنِ امریکا منجر خواهد شد. برژنسکی، سیاستمدار برجستهی امریکایی حتی اوضاع را وخیمتر میبیند و میگوید: احساس من این است که امریکا در حالِ افول نیست، بلکه در حالِ فروپاشی است و توانایی خود را برای مقابله با چالشهای داخل و خارج از دست داده است. در میان انواعِ افول و کاهش قدرت امریکا، افول اقتصادی از درجهی اهمیت بالاتری برخوردار است، چرا که قدرت اقتصادی، میتواند قدرت نظامی و قدرت نرم را نیز ایجاد کند. آمارهای صندوق بینالمللی پول نشان میدهد از سال ۱۳۵۹ تا کنون، اقتصاد دنیا نسبت به اقتصاد امریکا با شیب بسیار بیشتری رشد داشته است. این یعنی، امریکای اول انقلاب، به لحاظ اقتصادی اصلاً با امریکای کنونی قابل قیاس نیست.
در سال ۱۹۸۰ فاصلهی تولید ناخالص داخلی کشورهای دنیا ۸.۲۷ هزار میلیارد دلار بود، در حالی که امریکا ۲.۸۶ هزار میلیارد دلار تولید ناخالص داخلی داشت؛ یعنی فاصلهی سایر کشورها با امریکا تنها ۵.۴۱ هزار میلیارد دلار بود. این در حالی است که در سال ۲۰۱۷ تولید ناخالص داخلی کل جهان ۸۰.۰۵ هزار میلیارد دلار شده است که تنها ۱۹.۴۹ هزار میلیارد دلار آن به امریکا مربوط است و ۶۰.۵۶ هزار میلیارد دیگر آن را سایر کشورها تولید میکنند؛ یعنی فاصلهی درآمد ملی امریکا با سایر کشورها به ۴۱.۰۷ هزار میلیارد دلار رسیده است.
در ۲۷ سالِ گذشته اقتصاد دنیا (مستقل از امریکا) ۵۲.۲۹ هزار میلیارد دلار رشد داشته است، در حالی که اقتصاد امریکا تنها ۱۶.۶۳ هزار میلیارد دلار رشد را تجربه کرده است. جالبتر آنکه صندوق بینالمللی پول پیشبینی کرده است که طی ۵ سال آینده اقتصاد دنیا به طور متوسط ۳.۶ رشد اقتصادی را تجربه خواهد کرد، این در حالی است که رشد ۲.۹ درصدی اقتصاد امریکا در سال ۲۰۱۷ کاهش قابل توجهی خواهد داشت و به طور متوسط به ۱.۷ خواهد رسید. این پیشبینی با توجه به سیاستهای اقتصادی ترامپ است. وی در تلاش است تا اوضاع اقتصادی امریکا را بهبود ببخشد، ولی عمدهی اقتصاددانان میگویند او در کوتاهمدت میتواند مقداری از کاهش رشد اقتصادی امریکا جلوگیری کند، ولی سیاستهای پوپولیستیاش در بلندمدت کار دستِ امریکا خواهد داد. این یعنی پیشبینیِ صندوق بینالمللی پول که مربوط به کوتاهمدت است، روزِ خوش امریکا را در ۵ سال آینده به تصویر کشیده و طی ۲۰ سال آینده اوضاع بدتری به لحاظ اقتصادی گریبان امریکا را گرفت. این وضعیت امریکاست که باعث شده ژوزف استیگلیتز در کتاب «بهای نابرابری» خود، بنویسد: «تظاهر راه به جایی ندارد. کشور امریکا دیگر سرزمین فرصتها نیست. بیکاری در جوانان باعث شده آنها با خانوادهی خود زندگی کنند و دورانِ سالمندی راحت برای میانسالان به سرابی تبدیل شده است». چین با سرعت رو به رشد است. پژوهشگران معتقدند حتی هند وضعیتی بسیار بهتر از چین دارد و تا سال ۲۰۴۰ سهم خود از رشد اقتصادی دنیا را حفظ خواهد کرد. واقعیت این است که خیلی وقت است دوران ابرقدرتی امریکا به پایان رسیده است. واقعیتی که سیاستمداران کابینهی ترامپ مثل پمپئو و جان بولتون در تلاشند آن را در زیر تهدید سایر ملتها پنهان کنند و طبیعی است که راه به جایی نخواهند برد.
ارسال نظرات